Love?!
نظرات شما عزیزان:
کودک دورنم چندیست از تب میسوزد
انگار که ترسیده باشد
یا...
نه !
انگار که سخت تب عشق گرفته باشد
بی قرارست و چشم انتظار رویایی ...
برآشفته است و و دست و پا می زند
بیتابست و نگران از اتتظاری که پایانی ندارد انگار
کودکی را بازی بایدش
شادی به زیر مهرت بایدش
خدایا هستی ؟
یا تو را نیز همچون آدمکهای شهر من خواب فرا گرفته ؟!
او حالا تنهاست
او را دوائی ، چاره ای بایدش.
بارانی بفرست
اشک هایم طعنه میزنند به باران رحمتت
عاشق
ساعت17:59---14 فروردين 1392
خیلی وب قشنگیه!
Power By:
LoxBlog.Com |